سکاها
همانگونه که اشاره شد پیرامون نژاد سکاها دو رای و نظر وجود دارد رای و رویکرد نخست بر اریایی بودن سکاها تاکید دارد و رای دوم ترک =نژاد زرد) بودن سکاها را میرساند. پیرامون رای نخست مورخان قرائن و شواهدی را ذکر کرده اند. از برخی مورخان و فیلسوفان باستان نوشته هایی درمورد سکاها بجای نهاده اند . از جمله این مورخان هرودوت است که دراینجا درابتدا نظرات و توصیفات او را مرور کرده و برخی از قرائن را دراینباره جستجو میکنیم تا شاید این نوشتار بتواند بخشی از انچه مورد نیاز یک علاقمند به نژاد سکاها ست روشنتر نماید. هدف نگارنده از نگارش این متن نیز کامل نبودن اطلاعاتی بود که در فضای مجازی احساس میکرد.
در میان نوشته های هردودت میتوان قرائنی را براینکه انها از نژاد سفید هستند پیدا کرد اما توصیفات هرودوت دارای نکاتی است که باید انهارا پیش از هرچیز در نظر گرفت ؛ اگر بخواهیم همه مطالب هرودوت را بررسی کنیم ناچار باید از نخستین جملات او (درکتاب چهارم /ملپومنه) درباره ی خواستگاه سکاها شروع کرد اینکه براستی سکاها ریشه در کدام سرزمین دارند؟ از نوشته های هرودوت برمی اید که سکاها به تعدادی از اقوام و طوایف گفته میشود که در سرزمینهای شمالی زندگی میکنند. نام قبایل و طوایفی از سکاها را که هرودوت (کتاب 4بند6) ذکر میکند شامل : " آئوخات ها، کاتیارها ، تراسپی ها ، پارالات ها و اسکولوت ها" است که اسامی سران این قبایل عبارتند از " لیپوکسانیس ، اپروکسانیس و کولاکسانیس" کلاماتی با ریشه ی ایرانی و بمعنای « ارباب و سرور» هستند. (ن.ک. یادداشتهای تاریخ هرودوت ترجمه ثاقب فر 1/583) در ادامه و در بند 11 از کتاب 4 هرودوت به این مطلب اشاره میکند که سکاهای چادر نشین ساکن اسیا بوده اند و در اثر جنگ و درگیری با اقوام ماساگت مجبور شده اند از رود اراکس (به احتمال فراوان و برپایه نوشته های پیشین هرودوت منظور رود جیحون است) بگذرند و به سواحل شمالی دریای سیاه مهاجرت کنند که پیش از این جایگاه کیمری ها بوده است. در نقل دیگری سکاها بدلیل جنگ با اقوام "ایسه دون" ها ناچار به مهاجرت شده و انها نیز کیمری ها را مهاجرت داده اند (بند13) از این گزاره میتوان احتمال "زرد" بودن سکاها را قوت داد اشاره ی هرودت به بیابانگرد یا چادر نشین بودن و اسیایی بودن انها خصوصا سرزمینهای شمال شرقی ایران درانسوی جیحون نکاتی قابل تامل هستند هرچند استاد ابراهیم پورداود برپایه ی گزاره های اوستا براین باور است که اقوام تورانی فراسوی جیحون در هزاره ی اول پیش از میلاد ایرانی و اریایی بوده اند و دراینباره مقالاتی مفصل نگاشته است (ن.ک . یسنا 1/53-74+ یشتها 2/296-..) خصوصا اینکه مورخان براین باورند که ماساگت ها نیز از سکاها بوده اند اما مشخص نیست که ایا قبایل سکایی به دو شعبه تقسیم شده و باهم جنگیده اند و یا که از همان اغاز نیز دو ریشه ی متفاوت داشته اند؟!
از بند 17 به بعد نام اسامی اقوام ساکن سرزمین سکاییه ذکر میشود هرودوت این اقوام را از غرب به شرق برمیشمارد یعنی ابتدا اقوام غرب و نزدیکتر به یونان و بترتیب اقوام دورتر در سمت شرق را نام میبرد و برخی از ویژگی های انان را ذکر میکند که بسیاری از انها همان رسوم سکایی را دارند از انجمله "الازون ها " و "کالی پیدها". در این بین قومی که بتاکید هرودوت از نژاد سکایی نیستند ادمخوارها هستند(بند18) در بند19 هرودوت پس از نام بردن از سکاهای کشاورز در سمت شرق به سکاهای بیابانگردو چادر نشینی که هرگز کشاورزی نمی کنند اشاره میکند .
در بند 20 به سکاهای پادشاهی اشاره میکند که بگفته ی هرودوت پرتعدادتربن و دلیرتربن سکاها هستند که سکاهای دیگر را بردگان خود میدانند! گفتنی است که برخی مورخان این دسته از سکاها را از نژاد زرد میدانند.
دربند23 سخن از جایی بسیار دور در مناطق شرقی (به احتمال مورخان کوههای شمال افغانستان و غرب ترکستان) از قوم دیگری از سکاها نام میبرد که ویژگی برجسته ای دارند عینا مطلب هرودت را بخوانیم :
« دراینجا مردمانی زندگی میکنند که از زن و مرد همگی از اغاز تولد کچل اند و بینی های پهن و چانه های برامده و برجسته دارند و به زبانی مخصوص سخن میگویند ولی مانند سکاها لباس میپوشند» مترجم فرانسوی می افزاید که وجود این قوم اثبات شده و پذیرفته شده است و از نمونه ای از یافته های باستانشناسی در تایید نوشته ی هرودت سخن میدارد سخن از نمدی است که تصویر مغول چهره ای سرطاس را نشان میدهد (هرودت 1/540) بهرحال این توصیف هرودوت شبیه به وصف بقراط از سکاها است توصیفی که نژاد مغول و زرد بودن سکاها را می رساند. اما برخلاف سکاهای پادشاهی که مردمی جنگجو و غارتگر وصف شده اند هرودوت قوم بالارا قومی ""صلح طلب که سلاح ندارند و هرکسی به انها پناه اورد از هراسیبی درامان خواهد بود" معرفی میکند .
از بند 59 به بعد به ذکر اداب و عادات سکاها میپردازد در اغاز هرودوت بذکر خدایان سکاها میپردازد که انها زئوس را بزرگترین خدا و زمین را زوجه ی خدا میدانند! سپس ادامه میدهد که :
«(سکاها ) برای خدایان خود تندیسی نمیتراشند و قربانگاهی برپا نمیکنند و پرستشگاهی ندارند جز "آرِس" که معبدی دارد»
این توصیفات هرودوت از عادات و رسوم سکاها هماهنگی شگرفی با عادات و باورهای ایرانیان دارد اینکه ایرانیان باستان نیز زمین را زوجه ی خدا میدانستند موضوعی است که در اوستا به روشنی امده است که دراینباره پیش از این مطلبی دراینوبلاگ ارسال شده است . خانواده اهورامزدا در اوستا
یا اینکه ایرانیان نیز برای خدایان خود پرستشگاه و تندیسه ای نداشته و نمیتراشیدند! خود هرودوت دراینباره در کتاب اول بند131 «پارسها برای خدایان خود نه تندیس نه معبد میسازند و نه قربانگاه برپا و این کارها را احمقانه میدانند » البته سکاها دردیگراداب و رسوم با ایرانیان تفاوت عمده ای دارند که بدلیل رعایت اختصار و ایجاز از بیان انها خودداری میکنیم.
دربند60و 61از کتاب چهارم ، نوع و چگونگی قربانی کردن سکاها برای خدایان وصف شده است قربانی حیواناتی چون اسب و گاو ذکر شده است که با پیچیدن طناب بکمک چماقی قربانی را از پا در میاوردند همچنین قربانی کردن با خواندن ورد و دعاهایی برای خدایان همراه است خدایانی که گویا هرکدام مراسم ویژه ی قربانی دارند . هرودوت تصریح میکند که :
« انجام این مراسم و قربانی برای همه ی خدایان یکسان است اما در مورد "آرس" وضع فرق میکند....هر سال تعداد زیادی دام گاو و گوسفند و بز و اسب در راه این خدا و خدایان دیگر قربانی میشوند»
این اوصاف را میتوانیم تا حدی در اوستا در مورد دیوپرستان مورد نفی زرتشت و پیروانش در گاتها و یشتها بیابیم و ببنیم با هم قطعاتی از گاتها را بخوانیم :
دراین هنگامی که دیوهای ویامبور و مردمان دیویسنان پشت گاو را خم کنند و کمرش را درهمشکنند و اندامش را دستها و پاها یش را دراز کنند بنظر میرسد که انرا میکشند اما نمیکشند ، در این هنگامی که دیوهای ویامبور و مردمان دیویسنان گوشهارا میپیچانند و چشمهای گاورا بیرون میاورند» بهرام یشت.بند56. « در این هنگامی که دیوهای ویامبور و مردمان دیو یسنان خون میریزند با خون ریزان سیل روان میکنند» همان بند 54. یشتها جلد 2 ص130- 131ترجمه ابراهیم پورداود
جالبست که مورخان باستان نیز در توصیف مغان و اداب و رسوم روحانیون مزدیسنی این شکل قربانی تا حدی به تصویر کشیده شده است .استرابون در وصف روحانیون زرتشتی روزگارش اورده است :
« در کاپادوکیه مغان یا مجوسان بسیارند . انان دارای معابد و قربانگاه هایی ویژه می باشند کاهنان مجوس در اتشگاه های معابد به نگاهبانی اتش همیشه فروزان و سرپرستی امور قربانی سرگرمند انجام قربانی به وسبله شمشیر یا افزارهایی فلزی نیست بلگه به وسیله چوب هایی چون چماق با کلوخ کوب انجام میگردد. مراسم نیایش به وسیله کاهنان مجوس در اتشکده ها مدتی طولانی داوم داشت کاهنان سرپوش هایی ویژه بسر داشتند که در تارک به شکل نوعی تاج میکند و دولبه ان سرپوش را از بنا گوش نیگذاشتند ازاد بماند یا بهم متصل میکردند» ن.ک . ایین مغان /268، هاشم رضی*
نوشته های استرابون بطور باستانشناسی اثبات شده است بطوریکه حجاریها و نقوشی که در ترکیه بدست امده و هم چنین گنجینه جیحون تصاویری را نمایش میدهد که کاهنان مجوس یا مغ را با لباس و کلاهی که استرابون توصیف کرده است در حالی که مقابل قربانگاه ایستاده و به دست چماقهایی دارند و باضربت گاوهایی را قربانی میکنند را نشان میدهد. همچنین دسته های برسم در این تصاویر دیده میشوند که دردست این مغان قرار دارند (ن.ک.همان 269)* نکته ی جالب اینست که چنین رسومی صریحا مورد نفی زرتشت بوده است زرتشت در چکامه ای سروده است :
«گرهم و گویها پیروان را بکشتن چارپایان وادار کنند که از این پیشکش خونین هوم انکه مرگ از مردمان بزداید یاری خواهد شتافت» هات32بند14 « کرپنها پیشوایان کیش دیویسنی از دستوری که در دین مزدیسنی برای کشت و برز امده فرمان نمیبرند و در جشنهای دینی خود چهارپایان را از برای خوشنودی خدایان خویش میکشند » گاثه ها جلد 2/هات51/بند14 ترجمه استاد پورداود . همچنین بنگرید به : هات44/20
بدین شیوه و روش میتوان دریافت که گویها و کرپنها سران دیوپرستان پس از زرتشت نیز از فرامین او انطور که دستور بود پیروی نکردند و قربانی برای خدایان را به ملزومات و رسوم دینی زرتشتی دراوردند تاانجاکه بیش از هزارسال پس از زرتشت همچنان رسم قربانی با چماق همچنان در زمان استرابون پابرجا بود . و این بار نه برای خوشنودی خدایان دروغین که برای ایزدان و فرشتگان صورت میگرفت .(ن.ک . تیریشت ، فقراتی بسیار ازاین یشت تصریح به قربانی کردن برای ایزد باران و... خوشنودی ایزدی چون ستاره ی تشتر دربر دارد)*.
بنابراین حداقل در روش و شیوه ی قربانی کردن میتوان شباهت بسیاری بین رسوم سکاها و ایرانیان باستان دید.
بهرحال درادامه یعنی از بندهای64 به بعد هرودوت خصوصا از اداب سکاهای پادشاهی سخن میگوید هرچند بنظر میرسد که او تفاوت چندانی بین سکاهای پادشاهی و مابقی نمیگذارد شاید بدین دلیل که برای انان رسومی مشابه قائل بوده است بهرحال در بندهای فوق الذکر نحوه بخاک سپاری مردگان در نزد سکاهای پادشاهیست که شباهتی به رسم ایرانیان باستان ندارد . دربند 76 تفاوت عمده ی دیگری بین ایرانیان و سکاها وجود دارد اینکه سکاها از تقلید اداب و عادات دیگر ملل بیزارند . درحالی که ایرانیان بگفته ی هرودوت در تقلید از دیگر ملل بینظیرند (کتاب1بند135)
درادامه و دربند99کتاب 4 و درکنار توصیف ابعاد سکاییه صریحا از سکاییه قدیم یاد میشود برخی مورخان سکاییه را بدو بخش سکاییه قدیم و سکاییه پادشاهی تقسیم میکنند و اریاها را از همان سکاییه قدیم میدانند و سکاهای پادشاهی را همان اقوام مهاجر زرد از اسیا میدانند که بعدها برسکاییه قدیم استیلا یافته اند. بهرحال دراین میانه ی این بند هرودوت از اقوام "تائوری" یاد میکند که شباهت لفظی بسیار با واژه ی "تور" یا "توران" دارد ترجمه دکتر هدایتی اصولا با همان واژه ی "تور" معنا شده است جالب است که هرودوت صراحتا در اداب و رسوم انها اورده است که بنا بروایتی انان برخی اسیران را قربانی میکنند و کشتن انها با کوبیدن چماقی برسرانها و یا پرت کردن انها صورت میگیرد. و تصریح این مطلب که این قوم زندگی را با جنگ و تاراج اقوام دیگر میگذراند . در این بین ودر بند 106 از قوم "اندروفاگ" یا ادمخوارها یاد میشود بگفته هرودوت ادمخوارها وحشیترین مردم ان ناحیه اند که بمانند سکاها لباس میپوشند ، چادرنشین و بیابانگردند، زبانی مخصوص دارند و از گوشت ادمی تغذیه میکنند.!
دربند 108 از قومی بنام "بودین ها" یاد میشود که چشمانی ابی و موهایی سرخ رنگ دارند(بترجمه دکتر هادی هدایتی : مویی خرمایی دارند) که چادرنشین و شبانی پیشه اند. بهرحال رنگی بودن چشمان این قوم شاید با گزاره ای از اوستا قابل تطبیق باشد :
« از برای قوت سالم و از برای فر مزدا افریده و از برای تندرستی از برای فرزندان نیک باهوش دانای زبان آورِ مقتدرِ روشن چشم ،! از احتیاج رهاننده دلاور از برای اگاهی درست از اینده و از بهترین زندگی(بهشت) غیر قابل تردید» فروردین یشت بند134 یشتها 2 ترجمه ابراهیم پورداود
بهرحال انچه گذشت خلاصه ی همه ی انچیزی است که هرودوت درباره ی سکاها و عادات و رسوم انها و اقوام پیرامون یا ساکن در سکاییه گفته است از توصیفات او برمی اید که اقوام مجاور سکاییه نیز کم و بیش بهمان اداب و رسوم سکاها و زبانی تقریبا یکسان دارند برای مثال همانطور که گذشت "نورها"و "ملانکن ها" اداب سکاهارا دارند ،ادمخوارها بشیوه ی سکاها لباس میپوشند مورومات ها نیز از تداخل نژادی سکاها با امازونها پدیدامده اند. از توصیفات فوق نمیتوان نظری صریح درمورد نژاد سکاها داد همانطور که گذشت میتوان قرائنی را بر سفید بودن انها و یا قرابت داشتن با ایرانیان درانان یافت اما گزاره ای صریح در اینباره وجود ندارد خصوصا که برخی ازانان مغول چهره وصف شده اند . انچه که تردیدها را درباره سفید بودن سکاها بیشتر میکند توصیف بقراط است که انانرا صراحتا زردپوست میداند . مرحوم حسن پیرنیا ضمن نقل سخن بقراط درباره نژاد سکاها نوشته است :
بالاخره به این سوال میرسیم که این مردمان از چه نژادی بوده اند؟ در تورات سکاهارا ماجوج(=مگوگ مانچو مغول) نامیده و از اعقاب یافث بن نوح** دانسته اند(سفرپیدایش ، باب دهم).اکنون این مساله به طور قطع حل نشده ، ولی ظن قوی این است که سارمات ها و سکنه ی سکاییه قدیم، یعنی فلاحین سکایی، اریانی بوده اند، ولی سکاهای پادشاهی که بعدتر به این سرزمین امده و بر سکاییه قدیم مسلط شده اند از نژاد تورانی التایی به شمار می ایند. بقراط راجع به سکاها گوید «اینها جز بخودشان به مردمی شباهت ندارند، رنگ پوستشان زرد و تنشان ثمین است و چون ریش ندارند مرادنشان شبیه زنان اند» محققین تصور میکنند که این توصیف راجع به سکاهای پادشاهی است که بر سکاییه استیلا یافته بودند و تاخت و تاز و غارت و چپاول پیشه اینها بود ، اینان دشمنان یونانی ها بودند و اینان نیز در نیمه ی دوم قرن هفتم ق.م. به ماد و ارمنستان و کاپادوکیه ایلغار کردند. ن.ک.ایران باستان1/466
اینکه بقراط میگوید انها جز بخودشان به هیچ ملتی شبیه نیستند بدرستی وصف نژاد زرد است همان چیزی که ما گاها درادبیات عامیانه برای چینی ها میگوییم اینکه اینان ریش ندارند نیز بیانی صریح از اصالت مغولی سکاهای معاصر با بقراط است بهرحال از انچه گذشت و توصیف بقراط میتوان نتیجه گرفت که حداقل بخشی از سکاهای اندوران از نژاد زرد بوده اند.
یادداشت ها:
*باید اشاره کرد که استاد هاشم رضی مغان وروحانیون ساسانی را زرتشتی نمیداند بلکه انرا شکلی مسخ شده از ایین زرتشی میداند (برای مثال بنگرید: ایین مغان ص 279-285) همچنین استاد هاشم رضی بصراحت در مورد روحانیت ساسانی (و اعقاب امروزی ان) که داعیه دار دین زرتشتی است مینویسد : «همه روحانیان عصر ساسانی، چنانکه گذشت از مغان مادی بودند که در پناه دین زرتشت عقاید خودرا اشاعه میدادند» وندیداد ،مقدمه جلد 1/102 . و همچنین درباره بخشهای مهم اوستایی که امروز میشناسیم مینویسد :«باید درحدود سالهای485 (ق.م) با چندسالی اختلاف باشد که مغان وندیداد را درصورت و شکل زرتشتی ان ساخته و پرداخته باشند و این کار در ری انجام شد ، چنانکه یسناها را نیز در همین جا ساخته وپرداخته کردند و چنانکه به وندیداد، قوانین و شرایع ورسوم خود ، انگ زرتشتی بودند زدند به یسناها نیز چنین نشانی حک کردند . یشتها نیز از چنین اسیبی برکنار نماند و هرچند یشتها از شرق همراه زرتشتیان تاری رسیده بود اما در ان دست بردند و یشتهای اولیه ، تا چهارم حاصل چنین دخالتی است. در یشتهای کهن نیز دست بردند و چیزهایی بدان افزودند» همان 1/207-208
**جالب است که در روایات اسلامی نیز بصراحت نژاد زرد و یاجوج و ماجوج از نسل یافث بن نوح خوانده شده است . در اخبار پیرامون نوح امده : بار خدايا آب پشت سام را ديگرگون ساز تا جز سياهان فرزند نياورد، بار خدايا آب پشت يافث را دگرگون ساز، و خدا آب پشت آنها را دگرگون ساخت، و همه سياهان هر جا باشند از حامند، و همه ترك و صقالبه و يأجوج و مأجوج و چين هر جا باشند از يافث، و سفيد پوستان همه از سام و نوح به حام. (ن.ک:بحار59/61 + وهب و مقاتل گفتهاند: از فرزندان يافث بن نوح پدر تركهايند، سدى گفته تركها دستهاى غارتگر بودند از يأجوج و مأجوج و چون سد را ذو القرنين بست بيرون آن ماندند. ن.ک.مجمع البیان علامه طبرسی ج6ص149
درباره ی یاجوج و ماجوج مشخصا از روایات اسلامی میتوان مغول بودن انهارا دریافت که از مصائبی بشمار میرفته است که پیامبر اسلام در احادیثی به مسلمین یاداور شده است . برخی از انهارا باهم بخوانیم :
در صحیح البخاری کتاب چهارم صفحه ی 54 امده است : «رستاخیز بپا نمیشود تا انکه شما مسلمانان با ترکان روبرو شوید که چشمانی کوچک و چهرهایی قرمز و بینی هایی کوتاه و پهن دارند ، چهره های انان به سپرهای چکش خورده میماند (صورتی گرد و پهن دارند)»
در کنزالعمال جدیث 31073 آمده است « از رسول خدا روایت شده که فرمود: امت مرا گروهی پهن چهره،کوچک چشم، سه بارمورد حمله قراردهند، درهجوم نخست هرکه بگریزد نجات یابد و در دومین برخی نجات یافته وبرخی هلاک شوند و درسومین حمله همه راقلع و قمع کنند. عرض شد یا رسول اله انها کیانند؟ فرمود: ترک، و انچنان بر امتم چیزه شوند که اسبهاشان را بر درب مساجد مسلمانان ببندند» بپرو این حدیث میتوان حملات مغولان را به سه دسته تقسیم کرد سه حمله ی بزرگ مغول: حمله نخست با چنگیز ، حمله دوم با هولاکوخان ، و حمله سوم با تیمورلنگ
-در تاریخ خلفا ص28 سیوطی حدیثی نقل شده است :« تاگاه که ترکان متعرضتان نشده اند متعرضشان نشوید زیرا نخستین کسی که سلطنت و مواهب خداوندی را از امتم می گیرد ترکان باشند»
ابن عباس نقل کرده : خدا تعالى از بهشت پنج نهر فرو آورد: سيحون، جيحون دجله، فرات و نيل مصر و چون يأجوج و مأجوج آيند آنها را برگيرد و قرآن را هم بالا برد «و ما بر بردن آن توانائيم» چنانچه بر فرو آوردنش توانا بوديم (بحارالانوار ج56 ص 363)
از اینحدیث بوضو ح برمی اید که یاجوچ و ماجوج رودهای فوق را میگیرند و مغول به همه ی رودهای فوق دست یافت!
حذیقه....گفتم: يا رسول اللَّه وصف كن آنها(=یاجوج و ماجوج) را براى ما، فرمود: سه دستهاند يكدستهشان چون آذرند گفتم: يا رسول اللَّه، آذر چيست؟ فرمود: درختى است بلند در شام، و دستهاى درازا و پهناشان يكيست و اينانند كه هيچ كوه و آهنى برابرشان نايستد و دسته ديگرى باشند كه يك گوش خود را فرش كنند و ديگرى را لحاف و بفيل و هر وحش و شتر و خنزير بر نخورند جز آنكه آن را بخورند، هر كدامشان بميرد او را بخورند پيشقراولشان بشام رسد و دنبالهشان در خراسان باشد، آب رودهاى مشرق را بنوشند و آب درياى خزر را.(بحار 57/118)
در روایات مورخان رومی و یونانی نیز برخی اقوام سیت یا ببیان بهتر ساکن سکاییه ادمخوار معرفی شدهاند!
البته باید اظهار داشت منظور از ترک در روایات فوق انچیزی نیست که ممکن است توهم ان پیش اید ، در کشور ما گروه های مختلفی ترک خوانده میشوند که صرفا بر زبان ترکی صحبت میکنند مثل مردم نجیب و شریف اذربایجان که صرفا زبان ترکی دارند و از لحاظ نژادی و دینی و مسلکی کاملا بمانند دیگر هموطنان خود هستند . برخی از اقوام ترک نیز ربطی به مغول ندارند چراکه پیش از مغولها در ایران بطور مسالمت امیز ساکن شده و با اقوام درون مرزهای ایران درهم امیخته شده اند. پرواضح است که حکومتهای مطرحی چون سلجوقیان و خوارزمشاهیان که در نقاطی از ایران و پیش از حمله مغول صورت گرفت اصالتی و نژادی ترک داشتند اینان برای سرزمینهای اسلامی افتخاراتی بسیار افریدند از ایندوره ها میتوان به سرداران بزرگی چون الپ ارسلان اشاره کرد . با اینهمه با حمله ی بیدادگرانه ی مغول طومار حکومت خوارزمشاهیان نیز درهم پیچیده شد.
منبع:iranbastannn.blogfa.com